بسم الله الرحمن الرحیم
و بشرالصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبته قالوانا لله و انا الیه راجعون:
ومژده ده به صبر کنندگان،آنانکه چون حادثه سخت وناگواری دچار شوند صبوری پیشه کنند وبگویند ما بفرمان خدا آمده وبسوی او رجوع خواهیم کرد.
شاید وصیت نامه نوشتن برای جوانانی که هنوز عمری و سالی را نگذرانده اند بسیار سخت باشد. با هزاران امید دردل و آرزو در سینه، طپش قلبشان مالامال ازعشق به آینده وحرکت شان امید بخش فردایشان. بخصوص که وصیتنامه نوشتن به معنای آن است که انسان خود را برای مرگ آماده می سازد و مرگ یعنی رها کردن همه ان امید ها و آرزوها،
سلام و درود بر پیشتازان انقلاب اسلامی که در صدر همه قائد اعظم امام خمینی که پرچم اسلام را در همه اقصی نقاط جهان برمی افشاند. از شما ملت مسلمان خواهانم که قدر این رهبر را بدانید و او را تنها نگذارید و از او اطاعت کنید. من که موفق به دیدار ایشان نشدم. پدرم و مادرم ، همرزمانم که از طرف من بدست بوسی ایشان می خواهند بروند ، سلامم را برسانند و به عرضشان برسانند که تا زمانی ما وجود داریم وخون در رگ های تک تکمان وجود دارد از اسلام پشتیبانی و از مرزهای کشور نگهبانی و وجود مبارکشان را تنها نخواهیم گذارد.
ای خدا جانم و وجودم فدای یک لحظه عمر امام باد. انسان که یکبار بیشتر نمی میرد و چه خوب است این مردن در راه الله باشد. شهادت یک سعادتی بس عظیم و متعالی است. خدا میداند اگر جان داشتم و هزار مرتبه بدنیا میآمدم باز برای اسلام شهید می شدم. و حتما خداوند تبارک و تعالی این افتخار و این لیاقت و این سعادت را نصیبم خواهد کرد. چون راه خیر و برکت و سعادت الهی، شهادت است و دیگر راهها به گمراهی و بیراهه می انجامد .
ای پدر و مادر و ای برادران و خواهران و ای خویشاندان عزیز و بهتر از جانم، همه شما را دوست دارم و لیکن خدا و اسلام را بیش از شما دوست دارم و اگر شهید شدم ازشما میخواهم برایم گریه نکنید، سیاه نپوشید، غمگین نباشید، عزادار نباشید. چون روز عزای دشمن (منافقین،کافرین و...) و روز پیروزی مسلمین است.
شاد باشید که خدا از شما خشنود گردد و همواره از خط امام و اسلام خارج نشوید. مادر مهربانم، من در دنیا به هیچ چیز دل نبستم و نخواهم بست. اگر زنده ماندم همیشه یک راه را انتخاب خواهم کرد و آن راه، راه الله،شهادت،یکتا پرستی است. حتما خدا در این راه کمکم خواهد کرد.
مادر عزیزم همچون کوه استوار و همچون دریا خروشان باشید.
وقت آن است که رسالت زینب وار خود را نشان دهید.چون در راه مقدسی گام برداشته و جان باخته ام. افتخار کن و به خود ببال.
و ای پدرم درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خود را به قربانگاه فرستادی.
و ای خواهرم هر دو ی شما زینب زمانمان باشید و در راه خدا مبارزه کنید.
و ای برادران خوبم راه خدا بهترین راهست وبه مکتب اسلام چنگ زنید و به همه شما خالصانه می گویم راهم را ادامه دهید و اسلحه ام را بر زمین مگذارید. خدا حافظ همه تان باد.
اگر بدهی به کسی دارم حتما بپردازید. (...)
شب پنجشنبه به تاریخ ۶۰/۰۷/۰۸
ساعت هشت و نیم
پادگان المهدی چالوس
****************
محمد علی فاریابی دوست
فرزندعلیرضا
شماره شناسنامه ۹۰
تاریخ تولد ۱۳۴۴
گسترده باد اسلام.
درود بر خمینی بت شکن.
الله و اکبر ، خمینی رهبر ، درود بر روحانیت مبارز.
شهید قلب تاریخ است و منافق و فدایی ننگ تاریخ است.
و در ضمن اگر جسدم بدستتان رسید مرا در کنار شهدا دفن کنید.
دانش آموز بسیجی شهید محمد علی فاریابی دوست؛ فرزند علیرضا - درتاریخ ۱۳۴۴/۰۱/۰۲ در رضی محله رامسر متولد شد. محمد علی از همان کودکی از هوش و استعداد خاصی برخوردار بود. او به تبعیت از پدرش که در مسائل مذهبی و اجتماعی، هیات های عزاذاری اهتمام خاص داشت. جامعه را خیلی سریع و مسائل آنرا بخوبی می شناخت. انقلاب اسلامی را در نوجوانی با تمام وجود حس کرد. او از جمله کسانی بود که در پوشش کتابفروشی مقداد، فعالیت های انقلابی- پخش و توزیع نوار و اعلامیه ها را آغاز کرد. درس را با علاقه تمام دنبال و درارشاد نوجوانان هم سن و سال خود فعالیت میکرد و در سرکوب ضد انقلابیون تلاش بسیار داشت.
با سن کم، بی قرار حضور در جبهه بود. برای اولین بار در مهر ماه ۱۳۶۰ عازم جبهه های غرب شد. و چهار ماه در سردشت با ضد انقلابیون داخلی جنگید. تجربیات حضور درجبهه را در پایگاه مقاومت محله به هم رزمانش انتقال میداد. پس از اتمام سال سوم دبیرستان، مجددا عازم جبهه های جنگ شد. این بار سرپرستی یک گروه رزمنده به عهده محمد علی بود. گروه او در عملیات شجاعانه رمضان به قلب دشمن حمله برد و نهایت در۶۱/۰۴/۳۱ او و دو همرزمش (شهیدان احمد معظم و مرتضی اسدیان) در منطقه عملیاتی کوشک به شهدای کربلا پیوستند.